نویسنده: عباس كوثری

 
خلیل بن احمد فراهیدی می‌نویسد: اجل- به فتح جیم- به معنای نهایت زمان در رسیدن مرگ یا سررسید بدهكاری و مانند آن است. (1) ابن فارس می‌نویسد: اجل- به فتح جیم- به معنای آخرین مهلت بدهكاری و مانند آن است. و نیز به معنای آری و نعم است و اجل- به كسر الف و سكون جیم- به معنای گله گاوان وحشی و دردی در ناحیه گردن است و اجل مصدر «به معنای برانگیختن شر» و «حبس و نگهداری» است. (2)
البته مقصود اصلی در این مبحث اَجَل-به فتح جیم- است كه معنای اصلی آن مدت معین و مشخص است. (3)

معانی اجل در قرآن

1. مرگ

خداوند می‌فرماید: «وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ‌» (4) مقصود از «اجل» در این آیه، به دلیل سیاق، مرگ است؛ زیرا آیه قبل، از مرگ قطعی و درخواست و التماس برای تأخیر آن، سخن گفته است: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ... » از آنچه به شما روزی داده‌ایم، انفاق كنید، پیش از آنكه مرگ به سراغ هر یك از شما بیاید و شخص بگوید پروردگارا چرا مرا تا مدتی نزدیك و اندك مهلت نمی دهی كه بتوانم صدقه بدهم و از صالحان باشم. بنابراین هماهنگی در سیاق دلیل بر این است كه «اجلها» به معنای مرگ است؛ علاوه بر اینكه قرینه ذكر آمده است. مفسران نیز همین معنا را برای اجل ذكر كرده‌اند. مرحوم طبرسی معتقد است مقصود از «اجلها» اجل مطلق و حتمی و غیرقابل تخلف است (5) و بیضاوی از آن به آخر عمر انسان تعبیر كرده است. (6)
نمونه دیگر آن آیه 185 سوره اعراف است كه می‌فرماید: «وَ أَنْ عَسَى أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ». مقصود از «اجلهم» مرگ است كه خداوند به وسیله آن انسان‌ها را پند داده است كه راه صلاح در پیش گیرند، شاید زمان مرگ آنان نزدیك باشد. (7) اجل در آیه سوم از سوره هود نیز به معنای مرگ آمده است: «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعاً حَسَناً إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى». مقصود از «اجل مسمی» زمان مرگ است؛ زیرا غایت بهره‌مند ساختن نیكو در دنیا، هنگام مرگ است.

2. مدت ادای دین

اجل در این آیه به معنای مدت ادای دین آمده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ... وَ لاَ تَسْأَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلَى أَجَلِهِ» (8): ‌‌ای مؤمنان اگر بدهكاری بر عهده یكدیگر داشتید (وام یا معامله نسیه‌ای) و سر رسید معینی داشت، آن را بنویسید... و ملول نشوید از اینكه آن را چه خرد باشد چه بزرگ، طبق سر رسیدش بنویسید.

3. مدت اجاره

قرآن كریم در داستان موسی و شعیب، پیشنهاد یكی از دختران شعیب را به پدر برای استیجار موسی مطرح كرده، می‌فرماید: «قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ‌» (9): یكی از آن دو دختر گفت‌‌ای پدر او را به استیجار برگزین؛ چون بهترین كسی كه می‌توانی برای استیجار انتخاب كنی [اوست] كه دارای قوت و امانتداری است. شعیب این پیشنهاد را قبول كرد و عقد اجاره را بدین‌سان شكل داد كه گفت می‌خواهم یكی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم، در قبال اینكه هشت سال برای من كار كنی و اگر آن را به ده سال پایان دادی، میل خودت است؛ ولی من نمی خواهم بر تو سخت بگیرم. موسی این قرارداد را پذیرفت: «قَالَ ذلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلاَ عُدْوَانَ عَلَیَّ وَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَکِیلٌ‌» (10): [موسی] گفت این بین من و شما باشد كه هركدام از دو مدت را انجام دهم، ستمی بر من نخواهد بود و خدا بر آنچه می‌گوییم، وكیل و گواه است.
براساس روایت رسیده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) موسی ده سال برای شعیب كار كرد. (11) پس از آن تصمیم گرفت به همراه خانواده‌اش به سوی مصر حركت كند. قرآن می‌فرماید: «فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَاراً» (12). چون موسی مدت را به پایان رساند و خانواده‌اش را به همراه خود برد، از جانب طور آتشی دید كه آغازی شكوهمند و غیرقابل وصف یعنی پیامبری و وحی الهی را در زندگی وی رقم زد. با توجه به قرائن پیشین از پیشنهاد استیجار تا عقد قرارداد و پایان یافتن مدت آن نتیجه می‌گیریم كه مقصود از «الاجل» و «الاجلین» همان مدت اجاره‌‌ای است كه بین شعیب و موسی (علیها السلام) در قرارداد تعیین شده بود.

4. پایان زمان عدّه

قرآن كریم درباره‌ی عده وفات می‌فرماید: ‌«وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْوَاجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ» (13). مقصود از «اجلهنّ» مدت چهار ماه و ده روز است كه پس از پایان یافتن آن ازدواج و زینت‌های حرام شده در دوران عده، برای زن جایز می‌شود.
خداوند در آیه‌‌ای دیگر درباره حكم زنان پس از عده طلاق می‌فرماید: «وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ» (14): و چون زنان را طلاق دادید و مدت عده‌شان را به سر رساندند مانع آنها نشوید كه با همسران خود ازدواج كنند اگر در میان آنان به طرز پسندیده‌‌ای تراضی برقرار شود.
در آیه‌‌ای دیگر «اجل» بر مدت عده زن حامله اطلاق شده است: «َ اللاَّئِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِنْ نِسَائِکُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاَثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللاَّئِی لَمْ یَحِضْنَ وَ أُولاَتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً» ‌(15) و از زنان شما كسانی كه از حیض مأیوس‌اند، اگر در كارشان شك دارید، عده آنان سه ماه است و همچنین است «حكم» زنانی كه حیض ندیده‌اند و زنان باردار سرآمد عده‌شان این است كه وضع حمل كنند و هركس از خدا پروا كند در كارش آسانی پدید آورد. سیاق آیه و كلمه «فعدّتهن» در آیه دلالت می‌كند كه مقصود از «اجلهنّ» نهایت زمان عده است كه در زنان حامله با زایمان پایان می‌پذیرد. گفتنی است در فقه شیعه این حكم مربوط به زن حامله‌‌ای است كه مطلقه شده است؛ اما در زنان حامله‌‌ای كه شوهر آنان فوت شده، پایان عده آنان طولانی‌ترین زمان از چهار ماه و ده روز یا زایمان است، به گونه‌‌ای كه اگر وضع حمل قبل از چهار ماه و ده روز باشد، لازم است تا چهار ماه و ده روز برای انقضای عده خود صبر كنند. (16)

5. آخرین روزهای عدّه

قرآن كریم می‌فرماید: «وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لاَ تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا... » (17): و هنگامی كه زنان را طلاق دادید و به آخرین روزهای عده رسیدند، یا آنان را به نیكی نگاه دارید یا به نیكی رهایشان كنید و برای زیان رساندن آنان را نگاه ندارید. نیز خداوند متعال در سوره طلاق درباره عدّه طلاق می‌فرماید: «فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ ... » (18) مقصود از «بلغن اجَلهنّ» در این دو آیه روزهای پایانی زمان عده است؛ زیرا اگر مقصود پایان عده بود با نگه داشتن یا جدا شدن از آنان به طرز شایسته كه در جمله بعد آمده، سازگاری نداشت. در زمان عده است كه مرد می‌تواند با رجوع به زن به قصد اضرار، وی را نگه دارد و مانع از ازدواجش با دیگری شود؛ اما پس از پایان عده، مرد هیچ‌گونه حقی در نگه داشتن زن ندارد. (19)

5. مدت آبستنی

خداوند می‌فرماید: «وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً» (20): و هرچه را بخواهیم تا زمانی معین در رحم‌ها قرار می‌دهیم، سپس شما را كه كودكی شده‌اید، [از شكم مادر] بیرون می‌آوریم. قرینه «نخرجكم طفلاً» به روشنی دلالت می‌كند كه مقصود از «اجل مسمی» مدت آبستنی و زمان قرار داشتن نطفه و جنین در رحم مادر است.

6. وقت قربانی در حج

خداوند می‌فرماید: «ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ‌*لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ‌» ‌(21): حقیقت چنان است كه گفته شد و هر كس شعائر الهی را بزرگ شمارد، بداند كه آن از تقوای دل‌هاست؛ در آنها تا مدتی معین برای شما منافعی هست؛ سپس زمان نهایی آن بیت العتیق و كعبه است.
مرجع ضمیر «فیها» شعائر است. در اینكه مقصود از شعائر چیست، سه احتمال ذكر شده است: 1. مناسك حج؛ 2. اشعار قربانی؛ 3. دین الهی؛ ولی آنچه از روایات استفاده می‌شود، این است كه مقصود از شعائر، شتران قربانی است و مقصود از منافع، سوار شدن شتران و دوشیدن شیر آنهاست كه برای حاجیان تا روز قربانی (اجل مسمی) مجاز شمرده شده است. (22) در كشاف نیز آمده است، مقصود از «اجل مسمی» وقت نحر است تا پس از نحر بخشی از آن صدقه داده شود و قسمتی دیگر برای خوردن استفاده شود و مقصود از «محلها الی البیت العتیق» قربانی كردن در محدوده حرم است كه به خانه كعبه منتهی می‌شود، مانند آیه «هدیاً بالغ» كه مقصود از كعبه محدوده حرم است نه خود كعبه و مقصود آیه این است كه قربانی حج باید در محدوده حرم كه در حكم خانه كعبه است، انجام بگیرد؛ زیرا محدوده حرم در واقع حریم خانه كعبه است. برخی گفته‌اند منظور از شعائر، مناسك حج است. در پاسخ گفته شده این احتمال با جمله «محلّها الی البیت العتیق» سازگاری ندارد (23)؛ ولی می‌توان گفت: اگر شعائر به معنای مناسك حج باشد، جمله «محلها» به معنای پایان اعمال حج است كه با طواف خانه خدا پایان می‌یابد و در نتیجه با یكدیگر سازگار خواهند بود.
علامه طباطبایی در این زمینه می‌نویسد: «محلّ» اسم زمان به معنای لحظه‌ی سر رسید مدت است و مرجع ضمیر «فیها» شعائر است. پس آیه براساس تفسیر ائمه اهل بیت (علیهم السلام) به این معناست كه استفاده از قربانی تا زمان نحر آن است؛ اما كسانی كه معتقدند مقصود از شعائر، مناسك حج است، منافع را تفسیر به تجارت می‌كنند و آیه را این گونه معنا می‌كنند: برای شما منافع و تجارت تا مدتی معین است و آخرین مرحله و منتهای مناسك حج شما تا رسیدن به بیت عتیق و كعبه است؛ زیرا پایان مناسك حج طواف خانه كعبه است. (24)
گفتنی است طبق آنچه فقها براساس مدارك اسلامی گفته‌اند، اگر قربانی مربوط به حج باشد، نحر یا ذبح آن باید در سرزمین منی باشد و اگر برای عمره مفرده باشد، در سرزمین مكه و از آنجا كه آیات بالا مربوط به مراسم حج است، باید بیت العتیق (خانه كعبه) به معنای وسیع كلمه باشد تا اطراف مكه یعنی «منی» را نیز شامل شود. (25)

7. زمان شمسی و قمری

خداوند در سوره لقمان می‌فرماید: «وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى». (26) در سه سوره دیگر آیه با كلمه «لاجل مسمّی» آمده است. (27) درباره اینكه مقصود از «اجل مسمی» در آیات پیشین چیست، دو نظریه وجود دارد: 1. مدت و زمان حركت خورشید در برج‌های دوازده گانه؛ 2. قیامت.
بیضاوی می‌نویسد: اینكه قرآن می‌فرماید «كل یجری» یعنی هر یك از ماه و خورشید در مدار خود حركت می‌كند و معنای «الی اجل مسمی» این است كه این حركت تا پایان مداری است كه برای خورشید تا پایان سال و برای ماه تا پایان ماه مشخص شده است. برخی گفته‌اند معنای «اجل مسمی» روز قیامت است كه پایان عمر خورشید و ماه است و فرق بین تعبیر «الی اجل» و «لاجل» این است كه مقصود از «الی اجل» نقطه پایانی حركت خورشید و ماه است؛ زیرا «الی» برای انتهای غایت است؛ ولی «لاجل مسمی» بیانگر غرض و علت است؛ زیرا لام برای تعلیل است و بدین معناست كه این حركت و پیمودن مدار سالیانه در خورشید و ماهیانه در ماه، بدین منظور است كه به آن مدت مشخص شده برسد. (28)
گفتنی است آنچه از تفسیر بیضاوی نقل شده، قبل از وی زمخشری با تفصیل بیشتر در تفسیرش آورده است، (29) چنان كه مرحوم طبرسی نیز به همین سان مطالب پیشین را در تفسیر آیه ذكر كرده است (30)؛ البته علامه طباطبایی فقط همان احتمال اول را پذیرفته و نوشته است: مقصود از جریان خورشید و ماه تا «اجل مسمی» این است كه هر وضعی از اوضاعشان تا وقتی معین است و دوباره به وضع اول برمی‌گردند. (31)
برخی محققان درباره سیر خورشید و ماه تا اجل مسمی، توضیح خوبی آورده‌اند كه آن را در ادامه می‌آوریم: شب و روز با نظم و حساب معین زمستان و تابستان، بلند و كوتاه می‌شود. از شب كاسته، داخل روز می‌شود و یا از روز گرفته داخل شب، و مدت 24 ساعت شبانه روز پیوسته ثابت است؛ چون مدت سیر ماه و خورشید در روز و ماه و سال معین است و تخلف‌ناپذیر. یك دوره شبانه روز 24 ساعت اجل مسمّای آن است، یك دوره ماه 29 روز و 12 ساعت و 44 دقیقه و یك دوره خورشید 365 روز و 5 ساعت و 46 دقیقه و 24 ثانیه. این اجل مسمی و مدت معین چند هزار سال است به همین حال مانده و اختلاف و تعدیل آن نیز حسابی مرتب دارد. علت تقدیر و اندازه و اجل مسمی در سیر ماه و خورشید، چنان كه در سوره یونس و بنی اسرائیل آمده، آن است كه شماره سال ها و حساب را بدانید: «هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسَابَ». (32) و اگر خورشید یك دوره را به جای 365 روز 370 روز طی می‌كرد، شماره سال و روز از دست شما بیرون می‌رفت. (33)
سؤالی كه ممكن است مطرح شود، این است كه مقصود از حركت و سیر خورشید چیست با اینكه دانشمندان جدید معتقدند خورشید در جای خود ساكن است و زمین در مدت یك سال به دور آن می‌گردد. برخی برای این پرسش دو پاسخ ذكر كرده‌اند: اول آنكه منظور از حركت خورشید، حركت آن به حسب حس ماست؛ مثلاً امروزه می‌گویند تحویل خورشید به برج حَمَل (رسیدن آن به آغاز فروردین) یا رسیدن خورشید به دایره نصف النهار و... كه نشان می‌دهد حتی بعد از كشف حركت زمین به دور خورشید و سكون خورشید، هنوز تعبیرات گذشته راجع به حركت خورشید به كار می رود؛ چرا كه از نظر حسی چنین به نظر می‌آید كه خورشید در حركت است. پاسخ دوم این است كه این احتمال نیز وجود دارد كه منظور از شناوربودن خورشید در فلك خود، حركت آن همراه با منظومه شمسی و همراه با كهكشانی است كه ما در آن قرار داریم، چه آنكه امروزه ثابت شده است منظومه شمسی جزئی از كهكشان عظیمی است كه به دور خود در حال گردش است و این حركت غیر از حركت مجموعه منظومه شمسی در دل كهكشان است كه به سوی ستاره «وگا» در حركت است(34). از آنچه گفته شد معلوم می‌شود معنای اصلی اجل در قرآن، همان مدت و فرارسیدن آن است كه به حسب سیاق، در موارد مختلف به كار رفته است.

پی‌نوشت‌ها:

1. خلیل بن احمد فراهیدی؛ ترتیب كتاب العین، ج1، ص 68.
2. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج1، ص64.
3. محمدحسن مصطفوی؛ التحقیق؛ ج1و2، ص39.
4. منافقون: 11.
5. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج9و10، ص445.
6. عبدالله بیضاوی؛ تفسیر البیضاوی؛ ج14، ص282.
7. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان، ج5، ص 44-45. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان، ج8، ص284.
8. بقره: 282.
9. قصص: 26.
10. قصص: 28.
11. عبدالرحمن سیوطی؛ الدر المنثور؛ ج6، ص409. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج8و7، ص391.
12. قصص: 29.
13. بقره: 234.
14. همان، 232.
15. طلاق: 4.
16. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج9و10، ص461.
17. بقره: 231.
18. طلاق: 2.
19. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج1و2، ص582.
20. حج: 5.
21. حج: 32-33.
22. ابن جمعه عروسی حویزی؛ تفسیر نورالثقلین، ج3، ص496.
23. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج3، ص157.
24. سیدمحمدحسین طباطبایی؛ المیزان، ج14، ص374.
25. ناصر مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج14، ص100.
26. لقمان: 29.
27. رعد: 2. فاطر: 13. زمر: 5.
28. عبدالله بیضاوی؛ تفسیر البیضاوی؛ ج3، ص361.
29. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج3، ص502.
30. فضل بن حسن طبرسی؛ جوامع الجامع؛ ج2، ص257.
31. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان؛ ج16، ص235.
32. یونس: 5.
33. میرزا ابوالحسن شعرانی؛ نثر طوبی؛ ج1، ص9.
34. ناصر مكارم شیرازی؛ تفسیر نمونه، ج18، ص386.

منبع مقاله :
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول